طرح موضوع
چندی پیش در یکی از خیابانهای تهران، عدهای اراذل و اوباش که توسط پلیس دستگیر شده بودند، در سطح شهر تهران چرخانده میشدند و توسط مامورینی که صورت خود را پوشانده بودند مورد ضرب و شتم تحقیر آمیزی قرار میگرفتند تا عبرتی شود برای مردم و هیبت آنها بین افرادی که هیبتی برای این اشرار قائل بودند، شکسته شود. شیوه برخورد با اراذل و اوباش موضوع به نظر سادهای میآید اما واقعیت این است که این موضوع پیچیدگیهای قابل توجهی در بطن خود دارد. این پیچیدگیها باعث اظهار نظرهای کاملاً متضادی شده است که همانند دو قطب متضاد، هیچ نقطه اشتراکی بین آنها وجود ندارد.
دو جهانبینی متفاوت
از یک سو، عده کثیری این چرخاندن اراذل در سطح شهر را میستایند و معتقدند که این نوع برخوردها در سطح شهر باعث هراس بین افرادی میشود که چنین رویایی را در سر دارند و عملاً نقش بازدارندگی پررنگی برای آن قائل هستند. این قشر از افراد معتقدند که تنبیه افرادی که امنیت عمومی جامعه را بر هم میزنند، آن هم در ملا عام، باعث کاهش این چنین اقدامات میشود. شکستن هیبت این اشرار نیز به مردم نشان خواهد داد که هیمنه این افراد پوشالی است. ضمناً این حرکت، اقتدار نیروی انتظامی کشور را نیز به رخ میکشد که خود این موضوع نیز به صورت غیر مستقیم فضا را برای اشرار ملتهب و برای مردم آسودهتر خواهد کرد.
از سوی دیگر، عده نسبتاً کثیری نیز معتقدند که این چرخاندن افراد در خیابانها و در سطح شهرها، باعث نابودی کرامت انسانی این افراد میشود. این دسته از افراد در طیفهای مختلفی تقسیمبندی میشوند. عدهای با رویکردی اخلاقمدارانه این چنین حرکات را دور از اخلاق میدانند، عدهای دیگر با رویکردی دیندارانه معتقدند که وقتی این افراد خطایی کردهاند، احتمال دارد که توبه کنند و این آبروریزی در سطح شهر باعث خواهد شد که دیگر یا توبه نکنند یا اگر هم توبه کنند، وجههای بین مردم بازیابی نخواهند کرد. در عین حال عدهای نیز با رویکردی روشنفکرانه و برگرفته از منشور جهانی حقوق بشر، این گونه حرکات را خلاف بیانیه جهانی حقوق بشر دانسته و آن را مذمت مینمایند.
تا همینجا به نظر میرسد که با موضوعی چند وجهی و نسبتاً ذوالبعاد مواجه هستیم و شاید سطحینگری برای تحلیل و ارزیابی آن، نیازمند شرح و بسط بسیار باشد. البته در اینجا نیز قصد نداریم تا هر کدام از این نظرات را مورد کندوکاو قرار دهیم. این موضوعات نشان میدهند که یک پدیده احتماعی نسبتاً ساده چقدر میتواند پیچیده باشد و یا از ابعاد مختلفی قابل تحلیل باشد.
حالا سوال اینجاست که آیا ما بابد جنبههای اجتماعی و تاثیرات اجتماعی برخورد با ناهنجاریها را در اولویت قرار دهیم و یا جنبههای فردی؟ همین تصمیم ساده که طبعاً براساس دو جهانبینی کاملاً متفاوت صورت میگیرد، تفاوتهای بسیار بنیادینی را در سطح جامعه و یا حتی در سطحی کلانتر در حوزه تمدنسازی ایجاد مینماید. آیا بردن آبروی یک یا چند نفر معدود، نمیتواند چنان ارزش افزودهای برای جامعه ایجاد نماید که بتوان از این مفسده چشمپوشی کرد؟
هدف از این مطلب به اشتراکگذاری یک دغدغه شخصی با خوانندگان مطالب وبسایت بنده هست. اگرچه مقدماتی در پاسخ به این سوال جمعآوری کرده و مدتی نیز در این خصوص اندیشیدهام اما هنوز نمیتوانم بیان نمایم که پاسخ آن را یافتهام و موضوع را برای خود حل کردهام.
حال برویم سراغ برخی نکاتی که از جهانبینی دیندارانه بنده سرچشمه میگیرد.
قاعده دفع افسد به فاسد
در مبانی فقهی و اصولی ما مسلمانان، قاعدهای وجود دارد به نام «دفع افسد به فاسد». این قاعده در برخی منابع فقهی و اصولی نیز با نام «اهم و مهم» مطرح شده است و به صورت خلاصه چنین بیان میکند که وقتی برای انسان، به لحاظ محدودیتهای زمانی، مالی و غیره در مقام انجام دو تکلیف شرعی، تزاحم رخ میدهد، در اینصورت بایستی تکلیفی که اهمیت بیشتری دارد انتخاب شود. در علم اصول مثالهای بسیار متنوعی در این خصوص ارائه شده است و نمونههای متعددی نیز از آیات و روایات قابل استخراج است که به همین قاعده تکیه میکند. به عنوان مثال برنامه امیرمؤمنان، على (ع) بعد از پیامبر(ص)، مصداق همین معنا بود. امام (ع) بر سر دو راهى قرار گرفته بود، یا باید حکومت را که حقّ مسلّم اوست و براى تداوم اسلام و مصالح مسلمانان بسیار کار ساز است رها سازد، و یا اصل اسلام به خطر بیفتد. در اینجا امام علی(ع) انتخابی میکند که موضوع مهمتر را دچار آسیب ننماید. یا به عنوان مثال دیگر، حکمی که جان یا ناموس مسلمانان را به خطر بیاندازد در مقایسه با حکمی که مربوط به اموال مسلمین باشد اولویت دارد و چه بسا مثالهای متعدد دیگری که میتوان در این خصوص ذکر کرد.
در حوزه حقوق کیفری نیز با تکیه به همین اصل «دفع افسد به فاسد» مجموعه حقوق کیفری خاصی تدوین میشود. محمدعلی حاجیدهآبادی در مقاله خود با عنوان «قاعده دفع افسد به فاسد و دلالتهای حقوقی – جرمشناختی آن» میکوشد تا با بیان مثالهایی از قرآن و اصولیون نشان دهد که این قاعده اگرچه بنیانهای قرآنی سترگی دارد اما پیچیدگیهایی نیز در آن نهفته است که نویسنده تلاش میکند دلالتهای آن را تا حد ممکن تشریح نماید.
جمعبندی
با این مقدمه، اگر بتوانیم صورت مساله را اینطور بیان کنیم که اولاً بردن آبروی افراد در جامعه (حتی اگر گناهکار و خلافکار باشند) موضوع مذمومی است و ثانیاً شکستن هیبت اشرار و اراذل اوباش در جامعه باعث افزایش احساس امنیت مردم و تادیب خلافکاران احتمالی میشود.
تا اینجا نشان دادیم که در اصول فقهی ما نشانههای زیادی هستند از انتخابهایی که در یک زمان خاص فقط یکی از آنها را میتوان انجام داد و با تکیه به قاعده دفع افسد به فاسد، شاید بتوان چرخاندن اراذل در خیابانها را توجیه کرد. به بیان دیگر اگر بتوان بین دستگیری و مجازات کردن این اراذل در خفا و دستگیری و چرخاندن این اراذل در خیابانها به هدف درس عبرتدهی به خلافکاران احتمالی، یکی را انتخاب کرد، به نظر میرسد عبرتدهی به مردم حتی به قیمت بردن آبروی برخی از اراذل و اوباش، قابل توجیه باشد.
مدتی با این پاسخ خود را سرگرم کرده بودم که باز هم خیالم راحت نشد…
همچنان این سوال باقی میماند که آیا این انتخاب مصداق کاملاً مشخصی از این قاعده است؟ به بیان دیگر حالا که یکی از این دو شیوه برخورد را میتوان با یکی از قواعد اصول فقهی نگاشت کرد، آیا باید مطمئن باشیم که در شناخت فاسد و افسد دچار مشکلی نشدهایم؟!
پاسخگویی به این سوال واقعاً کار سادهای نیست. برای بنده که الآن در حال تایپ کردن این موضوع هستم، تردیدهایی جدی وجود دارد که هر کدام از آموختههای پیشنم سرچشمه گرفته است. در دوران نوجوانی به ما آموخته بودند که آیا میدانید بدترین و زشتترین کاری که یک انسان مسلمان میتواند انجام دهد چیست؟! پاسخ این بود «بردن آبروی یک انسان دیگر». به ما آموخته بوند که هیچ کار بدی، بزرگتر از این نیست که عیب یک انسان را در زندگی شخصی یا اجتماعی او را بدانی و بعد آن را پشت سر آن فرد دهان به دهان منتقل کنی. این کار ساده باعث ریخته شدن آبروی آن فرد بین تمام کسانی میشود که مخاطب ما هستند، بی آنکه خودش بداند. از سوی دیگر هم این مساله هنوز مطرح است که آیا نمیارزد که یک جامعه امن شود، در ازای اینکه یک نفر آبرویش بین مردم برود؟
میدانم که پاسخی به سوالی که مطرح کردهام ندادهام اما این مطلب را به اشتراک گذاشتهام که لحظاتی در فکر فرو رویم و بیاندیشیم که خیلی از پدیدههایی که به سادگی از کنارشان میگذریم آیا ارزش کمی عمیقتر اندیشیدن ندارند؟!
حفظ نظم و امنیت جامعه بر حفظ آبرو مجرم اولویت دارد ، نباید بگذاریم جامعه جولان گاه اشرار شود
بسیار زیبا و مفید بود. واقعاً باید فکر کنیم بهش
استاد بوترابی عزیز. نه تنها شیوه نگارش بسیار فوق العاده ای دارید که به موضوعاتی می پردازید که بسیار مهم و ضروری هستند. اینکه کدام نظر بهتر است واقعا نیاز به تفکر دارد. باز هم تشکر بابت اینکه هر از گاهی به ما می فهمانید که لازم است بندیشیم